پرش به محتوا
خانه » با قدرت شفابخش خنده برای درمان آلزایمر آشنا شوید.

با قدرت شفابخش خنده برای درمان آلزایمر آشنا شوید.


ثابت شده است که خنده دارای قدرت شفابخش است.

زندگی با آلزایمر می تواند مطالبی را برای داستان های خنده دار و غم انگیز فراهم کند.

حفظ حس شوخ طبعی می تواند زندگی با این بیماری را آسان تر کند.

نژاد بشر یک سلاح واقعا مؤثر دارد و آن خنده است.»

– مارک تواین

معمولاً دلسوزی برای خود آسان است – خیلی بد.

بیا با آن روبرو شویم؛ در هر یک از ما ذره ای از عاج وجود دارد – الاغ خاکستری، پیر و همیشه بدخلق در فیلم وینی پو و درخت عسل میلن: “خیلی غمگین بودم، فراموش کردم خوشحال باشم…”

اما به سختی یاد گرفتم که مهمانی ترحم یک مهمانی تنهایی است. بدون شمع برای فوت کردن

بنابراین، در نبرد من با آلزایمر، سرطان پروستات، افسردگی، خونریزی داخلی، و خاموش شدن تدریجی ذهن و بدنم، به دنبال خطوط نقره‌ای می‌گردم و به خنده روی می‌آورم، موضوعی که امروزه و جاهای دیگر در روان‌شناسی به خوبی مستند شده است و با کمک سازندگان به آن کمک می‌کند. آی تی. برای محافظت از من

من اولین کسی نیستم که در مورد خنده درمانی می نویسم و ​​آخرین نفر هم نخواهم بود. در حالی که خنده می تواند تا حدودی مسری باشد، با توجه به اینکه همه ما تمایل داریم به چیزهای مختلف بخندیم، عمیقا شخصی است. خندیدن یک چیز است، ایجاد خنده چیز دیگر – ما برای هر دو بهتر هستیم. آدم باید یاد بگیرد به خودش بخندد – طنز تحقیرآمیز!

برای من، خنده به تقویت ایمان و امید من کمک کرده است، زیرا باهوش ترین ذهن های جهان برای درمان آلزایمر و سایر زوال عقل ها رقابت می کنند. صبر فضیلتی است که من به دنبال آن هستم. خنده به من راه داد.

خنده انواع مختلفی دارد. خورشید گرفتگی اخیر لبخندی بر لبانم نشاند و باعث شد که در جهان هستی احساس کوچکی کنم اما در امنیت هستم که چیزی بسیار بزرگتر از من وجود دارد. این باعث شد من از خوشحالی بخندم – رهایی از رنج.

لری لابی، مربی زوال عقل، بنیانگذار برنامه آلزایمر، یک برنامه رادیویی در مورد بیماری آلزایمر و مراقبت، می گوید: «بسیاری از مردم فکر می کنند که نمی توانند در مواجهه با چیزی جدی مانند آلزایمر بخندند. “اما خنده عنصر اصلی یک رابطه خوب است – لحظاتی که شما را به هم پیوند می دهد، قلب شما را آب می کند و با شما می ماند.”

وب سایت VeryWell Mind می گوید: «تحقیقات نشان می دهد که فواید خنده برای سلامتی بسیار گسترده است. مطالعات نشان می دهد که خنده می تواند به تسکین درد، افزایش شادی و حتی تقویت ایمنی کمک کند. متأسفانه بسیاری در زندگی خود به اندازه کافی خنده نمی گیرند. در واقع، یک مطالعه نشان می دهد که کودکان سالم می توانند تا 400 بار در روز بخندند، اما بزرگسالان تمایل دارند فقط 15 بار در روز بخندند.

“در مکالمات مرد با زن، زنان 126 درصد بیشتر از همتایان مرد خود می خندند، به این معنی که زنان بیشتر می خندند در حالی که مردان بیشتر می خندند، تفاوتی که از کودکی شروع می شود.” دلقک کلاس معمولا یک مرد است.

نقطه عطف من در آلزایمر – بیماری که چندین نفر از اعضای خانواده را گرفته است – دو اقدام به خودکشی بود. من به آن افتخار نمی کنم. این یک لحظه آمدن به عیسی برای من یا حکمتی از جهان بود، بسته به دیدگاه: در روحم شنیدم: “زمان من نیست”.

آنجا بود که فهمیدم باید بیشتر بخندم و هرگز به عقب نگاه نکردم. با راه رفتن با ایمان، امید و شوخ طبعی، کتابی نوشتم به نام: در پلوتون، درون ذهن آلزایمر. درها را به روی خنده باز کرد، نگاهی جدی به آلزایمر از درون، و صحبت کردن در سراسر کشور با پسرم، کانر، که در کنارم بود تا گم نشوم.

در بیماری آلزایمر، سلول‌های مغزی که مسئول حافظه کوتاه‌مدت هستند، نبرد را از دست می‌دهند، اما حافظه بلندمدت هنوز به طور ایمن مخفی می‌شود. همه ما به خاطرات نیاز داریم. پولیتزر و سائول بلو، برنده جایزه نوبل، یک بار اظهار داشتند که خاطرات “گرگ بی اهمیتی را در خانه نگه می دارد.”

در خانواده 10 نفره کاتولیک ایرلندی من، طنز و خنده سکه های زندگی ما بود. بنابراین، من داستان‌های راهبه‌های زیادی را از سال‌های حضورم در دبیرستان رستاخیز در رای، نیویورک تعریف می‌کنم تا مخاطبان باهوش را غافلگیر کنم و آنها را برای مسابقه آماده کنم: خنده، اگر آزادانه جریان داشته باشد، می‌تواند یکی از سخت‌ترین خنده‌ها باشد. روزها

مانند پنگوئن‌ها، من و خواهر و برادرم معمولاً با بزرگ‌ترین، خواهرم مورین، جلو و من و خواهرم لورن در عقب به مدرسه می‌رفتیم. وقتی به رستاخیز رسیدیم، بدون توجه به درجه حرارت – 5 زیر یا 90 – ساعتی پیش در زمین بازی پشت ساختمان بزرگ مدرسه آجر قرمز جمع شدیم. ما از طریق ترک های سنگفرش زمین بازی در کلاس طبقه بندی شدیم. ظاهراً این طرحی بود برای جلوگیری از ضرب وشتم – معادل امروزی آن حصارهای الکترونیکی نامرئی سگ. اگر از یک خط عبور کنید، راهبه ها روی شما پا می گذارند. در آنجا ما کیک بال، پانچ بال بازی کردیم، کارت های بیس بال میکی مانتل و راجر ماریس را که حالا هزاران دلار ارزش دارند را به طور اتفاقی ورق زدیم، یا فقط گریه کردیم. سپس، با صدایی بلند، یک پنجره شیشه‌ای بزرگ در دفتر مدیر باز شد – از نوع قدیمی که روی سیم می‌رفت، نه ریل – و صدایی مانند شیپور فرشتگان در کتاب مکاشفه‌ها منتشر شد. دست مودار و عضلانی ابی با زنگ گاوی به اندازه یک واگن دراز شد. سه بار زنگ زد:

آره-دینگ، آره-دینگ، آره-دینگ!

ابتدا دادینگ به یکی دستور داد که حرکت را متوقف کند. بله، بلافاصله. چه در حال پخش باشد، چه در وسط جمله یا در حال ادرار کردن در پرچین، در موقعیتی قرار داشتید. قتل دوم فراخوانی بود برای صف آرایی در سکوت به عنوان اسیران جنگی. سوم، خبر ورود شما به سلول، ای… مدرسه. همه آرام بمانند، هوشیار بمانند، مستقیم به جلو نگاه کنند.

به دلیل نگرانی های روز، راهبه ها به وضوح به ما گفتند که مزاحم عیسی نشویم. آنها حکم کردند که خدا بیش از حد مشغول تمام دنیا است. FYI: کاتلین مادیگان، یک کمدین تحصیلکرده کاتولیک، بخش بزرگی در یوتیوب در مورد “مسخره کردن عیسی” دارد. ارزش شنیدن را دارد

بازگشت به راهبه ها: به ما دستور داده شد که نزد مریم، باکره مقدس، مادر عیسی برویم. به ما گفته می شود که او (و تنها او) تشخیص می دهد که درخواست های چه کسانی بیشترین ارزش را دارند و آنها را نزد عیسی می آورد. بنابراین، در اولین روز ماه مه – اول ماه می، از قضا، نه یک سیگنال مضطرب میانی – راهبه ها به ما دستور دادند که نامه های شخصی را با درخواست های شخصی خود به مریم مقدس بنویسیم – هیچ چیز متوقف نمی شد. سپس، گویی منتظر رستاخیز بودیم، در پارکینگ پشت کلیسای جامع رستاخیز روبروی مجسمه بتنی مریم باکره جمع شدیم. در پایه مجسمه یک سطل سیمی بزرگ بود که نمازهایمان را در آن می گذاشتیم. سپس نایب کلیسا، مردی بدخلق با پیراهن ایرلندی، به ضخامت گینس و شبیه بیلبو بگینز از ارباب حلقه‌ها، آتش دعا را به عنوان نشانه روشن می‌کرد و همه ما بالا رفتن عریضه‌هایمان را تماشا می‌کردیم. آسمان در دود، دعا کردیم مه مانع پیشرفت آنها نشود.

قبل از چالش آلزایمر بوستون چند سال پیش، از من خواسته شد که در یک رویداد پیش از نمایش در کلوپ کمدی Improv Asylum در شمال شهر با مخاطبان زیادی صحبت کنم – کمدی طرح به سبک شنبه شب زنده و دوم شهر. به من گفته شد که اظهارات خود را با تمرکز دقیق بر جمع آوری کمک های مالی برای درمان آلزایمر مختصر نگه دارم.

“میتونم بامزه باشم؟” با طنز از مدیر باشگاه پرسیدم.

“خنده دار؟؟؟” او جواب داد

پاسخ دادم: «فکر می‌کردم این یک باشگاه کمدی است!»

او گفت: “اما شما آلزایمر دارید و این خنده دار نیست.”

حرفش را قطع کردم: «آره، اما تو هیچ نظری نداری.

پس از رفت و برگشت بیشتر، مصالحه ای حاصل شد تا بتوانم طنز آلزایمر خود را برای حدود سه دقیقه امتحان کنم. اگر بخواهم جدی تر باشم، مدیر به من سیگنال می دهد.

پس از گفتن داستان های خنده دار در مورد گم شدن، دیدن چیزهایی که وجود ندارد، از دست دادن خود، و از دست دادن موقعیتی که هم تماشاگران و هم کانر را با صدای بلند می خنداند، کارگردان به من اشاره کرد: «برو!» حدود 40 دقیقه – یک حضور در کلوپ کمدی توسط مردی مبتلا به آلزایمر که می تواند مردم را بخنداند.

بهتر نمی شود.

آلزایمر که به تازگی 74 ساله شده ام، به من آموخته است که به دنبال پوشش نقره ای زندگی باشم. به طور غیر منتظره ای، اخیراً یکی را در مقاله وال استریت ژورنال با عنوان “ویاگرا ممکن است برای مغز شما مفید باشد” دیدم.

این مقاله با اشاره به اینکه این مطالعه در مجله بیماری آلزایمر منتشر شد، گزارش می‌دهد: «تحقیقات جدید از کلینیک کلیولند نشان می‌دهد که یک داروی اختلال نعوظ می‌تواند از زوال شناختی جلوگیری کند و نشان می‌دهد که چگونه هوش مصنوعی می‌تواند به دانشمندان در استفاده از داروهای قدیمی برای داروهای جدید کمک کند.» بیماری ها

این کارها قابل انجام نیست!

باید بخندم…

یا شاید من فقط سعی می کنم دلقک کلاس باشم.

(گرگ اوبراین یک روزنامه نگار، نویسنده و نویسنده حرفه ای است. او پدربزرگ، مادر و عموی پدری خود را بر اثر آلزایمر از دست داد و قبل از مرگ پدرش تشخیص داده شد که به زوال عقل مبتلا شده است).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *